ای بی ستاره مرد
در دست های خالی و خشکت نگاه کن
اینجا کویر گمشده ی بی نشانه ایست
زهدان خاک او تهی از هر جوانه ایست
یک مو درین کویر به جای علف نرست
یک قطره ی عرق خبر از چشمه ای نداد
وین مار پیچ پیچ که جز زهر غم نریخت
خط حیات توست که افسوس بر تو باد
ای بی ستاره مرد
در آسمان بخت سیاهت نگاه کن
روزی اگر بهار دلت بی شکوفه بود
کنون غروب زندگیت بی ستاره باد
ای بی ستاره مرد
افسوس بر تو باد